روایتی از حال و روز دریاچه ارومیه/ امواجی که امید را به ساحل هدیه می‌آورد

با توجه به انتقال آب سد کانی سیب و بارش‌های خوب روزهای اخیر، حال دریاچه ارومیه کمی بهتر است و تراز دریاچه ارومیه طبق آخرین برآورد صورت گرفته با افزایش ۱۳ سانتی‌متری به یک هزار و ۲۷۰ متر و ۲۶ سانتی‌متر رسیده است.

میراث آریا: برای تهیه گزارشی از آخرین وضعیت دریاچه ارومیه باید با مسوولی مصاحبه انجام می‌دادم پشت گوشی تلفن از زبان مسوول شنیدم که حال دریاچه رو به بهبودی است و در حال حاضر آب با سرعت ۶۵ مترمکعب بر ثانیه وارد پیکره دریاچه می‌شود و این امر موجب افزایش ۱۳ سانتی متری تراز این پهنه آبی شده است.گوشی تلفن را قطع کردم لبخندی بی اختیار بر لبانم نقش بست. یک آن خود را مانند کسی دیدم که با بخش مراقبت‌های ویژه تماس گرفته و جویای احوال عزیزی است که در کما بود و الان این بیمار به هوش آمده. انگار که خبر هوشیاری این بیمار چند ساله مرا به وجد آورده است.

 

اما دل تو دلم نبود باید می‌رفتم از نزدیک حالش را جویا می‌شدم، نفس کشیدنش را می‌دیدم لمسش می‌کردم تا دل بی قرارم آرام  شود.باید سراغ عزیز ناخوش احوال را می‌گرفتم که چندین سال برای حال بدش اشک ریخته بودم و غصه‌ها خوردم .آری دریاچه ارومیه هویت و غیرت ماست، روی آن تعصب داریم. برای زنده ماندنش دویدیم و فریادها برآوردیم.

 

"پل میان گذر شهید کلانتری دریاچه ارومیه"

"اینک نجوای از دل دریا به صدا در آمده است  "من زنده‌ام و نفس می‌کشم"

هواشناسی هشدار قرمز صادر کرده بود. سردی هوا و تند باد باز مانع این دیدار نشد.مسیر را چنان با ذوق طی کردم که گویا برای اولین بار این مسیر را می‌رفتم و برایم تازگی داشت دیگر خبری از حال ناخوشی نبود برای دیدارش ذوق داشتم.

کشتی آرتمیا

نزدیک بندر شرفخانه شدم چه خاطراتی که برایم زنده نشد.

دهه شصتی‌ها شاید بیشتر حرف‌های مرا درک کنند آنهایی که با کشتی آرتمیا  و انتظار در صف‌های طویل سوار شدن به کشتی آرتمیا روزگاران سپری کرد‌ه‌اند.همیشه همسفر و همراه بابا بودم تمام ذوقم سوار شدن در کشتی و خوردن صبحانه با او بود. هنوزهم حس خوش وزش باد خنک و صدای موج‌های هولناکی که به بدنه کشتی می‌خورد و مزه شور قطرات آب دریا که به سمت صورتمان پرتاب می‌شد و بر روی لبانمان می‌نشست و مزه مزه می‌کردم با من همراه است.

فاصله بین ارومیه_ تبریز را باید با کشتی سپری می‌کردیم هنوز خبری از پل میان‌گذر نبود. ساعت‌ها در صف منتظر می‌ماندیم تا سوار کشتی شده و مسیر را طی می‌کردیم تا به آن سوی خشکی می‌رسیدیم و ادامه مسیر، رفتن خانه دایی و عمه! آن روزهای خوش کودکی هیچ وقت تکرار نمی‌شود و چقدر خوشبخت بودیم و خوشحال .عاشق موج‌های خروشانش بودم و هنوز هم مزه تن ماهی و نیمروهایی که پدر مهمانم می‌کرد زیر زبانم است.

سالهاست که کشتی آرتمیا بی‌جان کنار دریاچه لنگر انداخته و چشم به زنده شدن نگین فیروزه‌ای دوخته است. سالهاست که نگین فیروزه‌ای رمقی نداشته تا کشتی آرتمیا را در دل خود جای دهد و موج‌های مواج، آن را به رقص در آورد و کشتی همچون عروسی بر روی موج آن طنازی کند.بوی دریا مستم کرد و انگار که مرا به سالهای دور پرت کرده باشد. به سمت کشتی رفتم این زندگی، این شور و هیجان را در تمام سلول‌های بدنم  حس کردم.

مسافران نوروزی درون کشتی آرتمیا

مسافران زیادی هر کدام گوشی بدست می‌آمدند می‌رفتند و عکسی به یادگاری ثبت می‌کردند. کمی دورتر ایستادم از این‌همه سر زندگی لذت می‌بردم در چهرها خیره شدم شادمانی در نگاه‌ها موج میزد لبخندها همگی واقعی بود.اما آن‌چیزی که چندین بار از زبان مسافران نجوا می‌شد و بلا استثنا از بدو ورود به اسکله به گوش می‌رسید فقط این چند کلمه بود ماشاالله، شکرت خدا.

دوربین خودم را آماده عکاسی کردم در میان مسافران قرار گرفتم تاذوق و شوق آنان را به تصویر بکشم. از موج‌های خروشان دریا که پی‌درپی بر بدنه کشتی لنگر انداخته ضربه می‌زد ذوق زده بودم.دلم می‌خواست ساعت‌ها بنشینم و در آرامش، نظاره‌گر این همه زیبایی باشم.

در حال خود بودم که مرد میان سالی کنارم آمد و گوشی خودش را سمتم گرفت و از من درخواست کرد از او و همسرش عکس یادگاری ثبت کنم. کناری ایستادند و عکسی از این زوج میان سال مهربان ثبت کردم.

کمی با آنها هم کلام شدم .از حس و حالشان پرسیدم شادمانی در چهره‌اش پیدا بود اولین کلامی که به زبان آورد گفت آرزو دارم حال دریاچه به پنجاه سال گذشته بازگردد.آقا محمد اهل ارومیه است. از او پرسیدم چه چیزی امروز شما را در این باد و سردی هوا به اینجا کشانده است.

او گفت: چند روزی است که آبگیری و انتقال آب از کانی سیب به دریاچه ارومیه را از رسانه‌ها دنبال می‌کنم .اما شنیدن کی بود مانند دیدن ؟ امروز به اتفاق همسرم تصمیم گرفتم بیایم از نزدیک این حال خوش را ببینیم .

  آقا محمد ادامه داد: دریاچه ارومیه هویت ماست ما روی آن تعصب داریم خدا را هزاران بار شکر می‌کنیم دوباره دریاچه را پر آب دیدم امیدوارم طرح‌های احیای دریاچه تداوم داشته باشد و مسوولان فقط به انتقال آب زاب بسنده نکنند این اقدامات کافی نیست! دریاچه ارومیه بزرگترین نعمت استان ماست بهترین ظرفیت گردشگری را دارد رو به سمت مردم کرد و گفت اینهمه مردم را ببینید اینان همگی مسافر هستند اگر زیرساخت‌های لازم فراهم بود بسیاری افراد می‌توانستند به درآمدزایی برسند.باید به این ظرفیت‌ها به دید اقتصادی هم نگاه کرد و علاوه بر احیا دریاچه، صنعت گردشگری را نیز در این استان احیا کرد. از آنان خداحافظی کردم و سمت دیگر کشتی رفتم .

 

 

از دور پیرمرد هفتاد هشتاد ساله‌ای را دیدم که همراه خانواده‌اش  به سمت اسکله می‌آید و انگشت خود را به سمت دریاچه گرفته و به نوه خود نشان می‌داد و داشت خاطرات گذشته را تعریف می‌کرد، این همون دریاست که تعریفش را می‌کردم روزی سوار همین کشتی می‌شدیم  می‌رفتیم توی دریا که برسیم به آن طرف دریاچه.صحنه‌ای جالبی بود نسل‌های مختلف کوچک و بزرگ در کنار هم .پیرمرد همراه همسر و نوه خود آرام آرم قدم بر می‌داشت انگار نای راه رفتن را نداشت از دور نظاره‌گر رفتار او بودم آرام رو  به سمت دریاچه ایستاد و به عظمت دریاچه می‌نگریست به سمتش رفتم از او اجازه گرفتم تا عکسی بگیریم آقای محمدی یک نظامی بازنشسته بود.

از وضعیت دریاچه پرسیدم از او پرسیدم حاج آقا بعد از چند سال که اوضاع دریاچه حال خوشی نداشت امید داشتید الان دریاچه را با این حال ببینید؟ آهی کشید گفت خدا را هزاران بار شکر می‌کنم که نمردم و دوباره این موج‌های آب دریاچه را دیدم بارها از کنار دریا رد می‌شدم اصلا دلم نمی‌خواست سمت دریاچه را نگاه کنم نمک‌های بر آمده از دریاچه را که می‌دیدم حالت خفگی به من دست می‌داد اما الان خوشحالم که عنایت خدا و رحمت الهی باعث شد دریاچه دوباره زنده شود.

دریاچه بزرگترین نعمت استان ماست، اگر آن خشک شود. با هزاران مشکل و مریضی درگیر خواهیم شد .امیدوارم که اوضاع بهتر از این باشد، همسر حاج آقا محمدی در کنارش ایستاد گفت خدا را هر چه چقدر شکر کنیم باز هم کم است.هر جا آب هست آبادی هم است اگر دریاچه پر آب شود دوباره زندگی‌های بسیاری در اطراف روستاها جریان خواهد داشت نمک‌های که به سمت زمین‌های کشاورزی روستاها می آمد کشاورزی را مختل کرده و بسیاری از کشاورزان به خاطر این موضوع دچار مشکل شده‌اند و خانه و دیار خود را ترک کرده‌اند.از خانواده مهربان آقای محمدی خداحافظی کردم.

از ذوق و شوق مردم حال دلم خوب بود اصلا دلم نمی‌خواست محیط را ترک کنم دوست داشتم ساعت‌ها کناری بنشینم و این همه زیبایی و حال خوش را نظاره‌گر باشم، زندگی در اینجا جریان داشت.

هر کسی دوربین به دست بود ثبت خاطره می‌کردند، چهرها را که نگاه می‌کردم همگی خندان و خوشحال بود .به یاد دوران کودکی پله‌های لنج را بالا رفتم کاش روزهای خوش گذشته باز می‌گشت.

قایق های تفریحی در ساحل دریاچه ارومیه

کنار ساحل رفتم عده ای مشغول عکاسی و سلفی گرفتن بودند. خانواده فارس زبانی مشغول صحبت بودند. صدای خانم جوانی به گوشم رسید که می‌گفت خدارو شکر اینسری وضعیت خیلی بهتر شده سری پیش که آماده بودیم اینهمه آب نبود نمک‌ها درون دریا مشخص بود. سمتشان رفتم سلام و احوال پرسی کردم و خودم را به عنوان خبرنگار معرفی کردم.

خدا کند که حال دریاچه بهتر از این شود

پرسدیم از کدام شهر تشریف آوریده‌اید خانم جوان گفت از کرج آمده‌ایم. از او پرسیدم چطور شد ارومیه را برای سفر انتخاب کردید؟ او گفت عروسمان اهل ارومیه است و هر از چند گاهی به این شهر زیبا سفر می‌کنیم خوش و بشی کردم و برای اینکه باب گفت‌وگو را باز کنم گفتم از دخترمان که راضی هستید؟ عروس خوبی هست برایتان؟ بله که از عروسمان راضی هستیم چند دقیقه ای به صحبت ایستادم و صحبت هایمان گل انداخت و خانم جوان از من پرسید پس خبرنگاری! جواب دادم بله و برگشت با غرور خاصی گفت، از  همه این شادی‌ها! زیبایی‌ها  عکس و فیلم بگیر بفرست برای شبکه من و تو! بفرست برای مسیح علینژاده. بذار شادی ملت را ببیند بگذار زنده شدن این دریاچه زیبا را ببینید" تا کور شود هر آن کس که نتوان دید" خانم جوان کرجی با تعصب خاصی گفت هربار که از پل میانگذر رد می‌شدیم کوله باری از غم و اندوه بر دلمان سنگینی می‌کرد به سمت دریاچه برگشت و گفت اما اینبار هزاران بار شکر محو اینهمه زیبایی هستیم خدا کند که حال دریاچه بهتر از این باشد و پر آب‌تر شود.

اینهمه ذوق و خوشحالی وصف ناشدنی است به سمت دیگر دریا رفتم قایق‌های تفریحی رنگارنگ درساحل دریاچه رخ نمایی می‌کرد شادی کودکان و بازی‌های آنان صدای خنده‌هایشان و بادی که می‌وزید و آب دریا را به رقص در می‌آورد و موج‌هایش به سمت ساحل روانه می‌شدند و نورآفتابی که به سطح دریاچه می‌تابید و قطرات آبی که همچون نگینی می‌درخشید، پس بی سبب نیست که به دریاچه لقب "نگین فیروزه ای آذربایجان" را داده‌اند.

انگارنگین فیروزه‌ای آغوش خود را باز کرده و  همگان را در آغوش خود کشیده‌ و انگار سالهای دوری تمام شده است.گروهی از مسافران خوشحال در صف سوار شدن بر قایق‌های تفریحی بودند. به دسته‌های چند نفری تقسیم و دل به دریا می‌زدند و از حرکت قایق در دریا و سرعت گرفتن قایق صدای فریاد شادی از سمت دریاچه به گوش می‌رسید.

سمت فردی رفتم که مسوول سوار کردن مسافران به قایق بود از حال و روزش پرسیدم خدا رو شکر کرد و گفت حال خوش دریاچه حال ما را هم خوش کرده است در تعطیلات نوروزی مسافران زیادی به اینجا سفر کرده‌اند و این اتفاق باعث شده ما هم درآمد مناسبی داشته باشیم.او گفت با پر آب شدن دریاچه ارومیه مسافران زیادی به منطقه می آید و این افزایش مسافر صنعت گردشگری را در این منطقه احیا خواهد کرد و بسیاری از افراد بیکار صاحب شغل شده و نان حلالی را سر سفره خانواده خود خواهند برد.

به سمتی رفتم محو این همه نعمت و برکت و زیبایی شدم این نعمت خدادادی حال چندین نفر را خوب کرده است خود را با نگین فیروزه‌ای تنها یافتم و درد دل کردم  انگار که دم گوشش نجوا کرده باشم گفتم، باید زنده بمانی برای ما برای فرزندانمان برای حال خوب همه، تو باید بمانی بدرخشی نفس بکشی تا در جوارت هزاران نفر نفس بکشند.

گزارش از: رقیه وکیلی

انتهای پیام/

انتهای پیام/

کد خبر 14020117147333

برچسب‌ها